Alla inlägg under oktober 2010

Av Afsaneh Oskoueinejad - 13 oktober 2010 09:59

دادستان جنایتکار رژیم در مشهد: دست قطع می کنیم

ایسنا: دادستان مشهد با اعلام اجراي يك مورد حكم قطع يد گفت: اين آخرين حكم نيست كه اجرا مي‌شود و در آينده نيز دست سارقاني كه شرايط سرقت مستوجب قطع يد را داشته باشند، قطع خواهد شد.

محمود ذوقي در نشست خبري كه امروز در محل دادگستري خراسان رضوي برگزار شد، افزود: ما سخت‌گيري‌هاي ويژه‌اي در دستور كار قرار داده‌ايم.

دادستان مشهد به ماده 185 قانون مجازات اسلامي اشاره كرد و افزود: عمل يك فرد سارق مي‌تواند از مصاديق جرم محاربه باشد كه مجازات سنگين اعدام را در پي خواهد داشت.

وي درخصوص سرقت‌هايي كه از مصاديق محاربه نيست، به ماده 201 قانون مجازات اسلامي و آيه 38 از سوره مائده اشاره كرد و گفت: بر اين اساس اصل بر قطع يد سارق است.

دادستان مشهد گفت: اجراي حكم قطع يد امروز در مقابل تعدادي از زندانياني بود كه مرتكب جرم سرقت شده‌اند تا آن‌ها نيز عبرت بگيرند

احتمال استفاده از دو خبرنگار آلمانی بعنوان گروگان

رادیو آلمان: صدراعظم و وزیر خارجه آلمان در تلاش برای آزادی دو خبرنگار آلمانی هستند که در ایران دستگیر شده‌اند. گفته‌می‌شود اتهام‌هایی که مقامات جمهوری اسلامی متوجه این دو آلمانی کرده‌اند، راه نجات آنها را دشوار می‌کند.

اشپیگل آنلاین در تازه‌ترین گزارش خود از خطیر بودن اتهام‌های اعلام شده علیه دو خبرنگار آلمانی نوشته است. آن‌گونه که محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه جمهوری اسلامی اعلام کرده، این دو نفر بدون جواز کار و با روادید توریستی وارد ایران شده و به انجام مصاحبه با فرزند و وکیل سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار مبادرت کرده‌اند.

اشپیگل آنلاین با یادآوری سوابق جمهوری اسلامی در بازداشت اتباع خارجی، تاکید کرده که نخستین واکنش‌ها از تهران، نشانگر کوشش ایران در استفاده سیاسی از شرایط دو خبرنگار آلمانی است. این دو خبرنگار متهم به تماس با شبکه "ضد انقلاب" در خارج کشور شده‌اند.

نویسنده اشپیگل آنلاین در گزارش اخیر خود یادآوری کرده که دولت ایران کار خبرنگاری بدون مجوز در این کشور را تحریک‌آمیز می‌داند و ماه‌هاست که به خبرنگاران متقاضی، ویزای ورود به ایران را نمی‌دهد.

خبرنگارانی هم که روادید سفربه ایران دریافت می‌کنند از نظارت و کنترل ماموران امنیتی روی خود و حق انتخاب محدود برای انجام مصاحبه،‌گله‌مند هستند.

سایت فارسی العربیه نیز در گزارشی نوشت، بازداشت دو خبرنگار آلمانی در ایران و متهم کردن آنها به جاسوسی، بحرانی جدید میان جمهوری اسلامی و غرب به وجود آورده است.

بی خبری از وضعیت وبلاگ نویس مازندرانی

دانشجونیوز: با گذشت ٢۵ روز از بازداشت نوید محبی، دانش آموز مقطع پیش دانشگاهی در مازندران، وضعیت نگهداری و سلامت وی نامشخص است.

منابع نزدیک به خانواده نوید محبی از نگرانی و بی اطلاعی خانواده این فعال دانش آموزی پس از گذشت نزدیک به ٢۵ روز از بازداشت وی با توجه به شرایط بازداشتگاه اداره اطلاعات ساری و نحوه برخورد با این وبلاگ نویس مازندرانی، به دانشجونیوز خبر می دهند.

نوید محبی طی یورش نیروهای امنیتی در صبحگاه ٢٧ شهریور در منزل پدری اش واقع در شهرستان آمل دستگیر شده و به زندان اداره اطلاعات ساری منتقل شده است.

گفتنی است تاکنون علت دستگیری این وبلاگ نویس از سوی مقامات قضائی و امنیتی مشخص نشده است. خبرها حاکی از آن است که نوید محبی در حین بازداشت مورد ضرب و شتم شدید نیروهای امنیتی و اطلاعاتی استان مازندران قرار گرفته بود.

نوید محبی فعال دانش آموزی و وبلاگ نویس و همچنین عضو کمپین یک میلیون امضاء است که در سال ۸٧ در جریان برگزاری مراسم ۸ مارس به اداره اطلاعات شهرستان آمل احضار و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.

همچنین منابع آگاه به دانشجونیوز گزارش می دهند، اظهارات برخی از فعالینی که در جریان حوادث پس از انتخابات از سوی مقامات امنیتی مازندران دستگیر شده بودند و به اداره اطلاعات استان مازندران انتقال داده شده بودند، حاکی از وضعیت بسیار نامناسب بازداشتگاه و نگهداری آنان در سلول انفرادی و وضعیت نامناسب بهداشتی اداره اطلاعات استان مازندران است.

این منابع خاطر نشان می کنند که اخذ اعترافات توسط بازجویان اداره اطلاعات مازندران، در زیر زمین اداره اطلاعات استان و در فضائی بسیار تاریک و نامناسب همراه با فشارهای روحی و جسمی همراه بوده است. این در حالی است که نوید محبی دانش آموز مقطع پیش دانشگاهی بوده و در ایام برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به سن قانونی برای رای دادن نرسیده بوده است.

قتل‌های خانوادگی زنان؛ آینه‌ی معضلات اجتماعی

در پس هر یک از این قتل‌ها می‌توان سایه‌ی معضلات اقتصادی، تبعیضات اجتماعی و قوانین نابرابر را دید که دست در دست فرهنگ خشونت‌زای حاکم، از میان زنان قربانی می‌گیرد. "غیرت و تعصب" چیزی نیست جز خشن‌ترین تجلی حس مالکیت مرد بر جسم و سرنوشت زن؛ حس مالکیتی که حتا پس از طلاق نیز فروکش نمی‌کند.

شهرزاد نیوز: کمتر از دو هفته‌ی پیش، بررسی نیروی انتظامی از قتل‌های رخ داده در 5 ماهه‌ی اول سال جاری اعلام شد. در این بررسی بدون آن که به تعداد قتل‌های رخ داده در این دوره اشاره‌ای شده باشد، اعلام شد که 8/27 درصد قتل‌ها توسط بستگان مقتول صورت گرفته است. به عبارت دیگر از هر 4 نفر یک تن به دست بستگانش به قتل رسیده است. اما نکته‌ی قابل توجه این بررسی درصد زنانی است که توسط بستگان خود به قتل می‌رسند. سرهنگ مصطفایی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی، در این رابطه گفت: "در بررسی نسبت‌های میان قاتل و مقتول در قتل توسط بستگان، قتل زن توسط شوهر بیشترین سهم را داشته است ... در بین مجموع قربانیان مونث در کشور حدود 63 درصد آنها توسط بستگان نزدیک یا درجه یک خود به قتل رسیده اند"( 1). به عبارت دیگر از هر سه زن، دو تن توسط بستگان خود به قتل رسیده‌اند و قتل زن توسط شوهر در صدر قتل‌های خانوادگی قرار داشته است.

نیروی انتظامی حاضر نیست آمار قتل‌ها را منتشر کند و همه می‌دانند که این مساله تنها به قتل‌ها منحصر نمی‌شود؛ اخبار و آمار مربوط به طلاق، ازدواج، و جرائم یا منتشر نمی‌شوند و یا به شکل "مهندسی شده" انتشار می‌یابند. اما آن جا که پای لاپوشانی قتل زنان توسط همسر یا سایر بستگانشان در میان است، خانواده‌ها نیز نقش دارند. حفظ "آبرو" و یا همنوایی خانواده با قاتل سبب مسکوت ماندن قتل زنان می‌گردد.

دکتر حسین باهر، رفتارشناس، علت مسکوت ماندن قتل‌ها را چنین بیان می‌کند: "مردم به خاطر ترس از آبروريزي مايل به انتشار اخبار درون خانواده‌ خود نيستند و مسوولان و رسانه‌ها نيز به دليل اين‌كه ممكن است انتشار اين اخبار موجب از بين رفتن قبح خشونت و تبليغ در جامعه شود، از انتشار آن خودداري مي‌كنند" (2).

نوک کوه یخ

علی‌رغم لب‌فروبستن خانواده‌ها و لاپوشانی دولت، جسته و گریخته اخباری از این قتل‌ها به رسانه‌ها درز می‌کند. با توجه به آنچه گفته شد، روشن است که این موارد را باید تنها نوک کوه یخ قلمداد کرد. با نگاهی گذرا به برخی پایگاه‌های اینترنتی که اخبار حوادث را منعکس می‌کنند، در کمتر از 2 هفته به اخباری درمورد قتل زنان در چارچوب خانواده برمی‌خوریم که فشرده‌ی آن‌ها به این شرح است:

روزنامه خراسان، 30 شهریور

مرد جوانی دخترخوانده‌ی 12 ساله‌اش را تا سرحد مرگ کتک زد، سپس پیکر بی‌جان او را به بیمارستان برد و خود گریخت. دختر در اثر شدت جراحات جان سپرد. گزارش پزشکی قانونی حاکی است در تمام نقاط بدن دختر آثار شکنجه وجود داشته و جمجمه‌اش شکسته است.

مرد پس از دستگیری اظهار داشت بارها از دختر خوانده‌اش که کریستال مصرف می‌کرده خواسته بود به استفاده از مواد مخدر پایان دهد اما دخترک وقعی نگذاشته است. روز حادثه مرد وقتی متوجه می‌شود دختر باز موادمخدر استفاده کرده به جان او افتاد. در ادمه‌ی توضیحات مرد روشن می‌شود که وی و همسرش، مادر دختر، هر دو معتادند. مرد درباره‌ی دخترخوانده‌اش گفت: دخترم درس نمي‌خواند چون شوهر اول همسرم افغاني بود و او شناسنامه نداشت تا به مدرسه برود.

تهران امروز، 5 مهر

در شیراز مردی همسر سابق و دختر خردسالش را کشت و دوست همسرش را زخمی کرد. او دوماه پیش از حادثه از همسرش جدا شد و دادگاه سرپرستی دختر را به زن داد. مرد در روز حادثه ابتدا حمید، دوست همسر سابقش را به خارج شهر کشانده و با شلیک گلوله زخمی کرد. سپس همسر سابق و دخترش را به بهانه‌ی گردش به خارج از شهر ‌برد و به آن‌ها شلیک کرد. زن درجا فوت کرد و دختر خردسال یک روز بعد در بیمارستان جان ‌سپرد.

روزنامه خراسان، 5 مهر

در مشهد مرد معتادی همسر 24 ساله‌اش را در خواب کشت. وی یک بار از همسرش جدا شده و دوباره رجوع کرده بود. شب حادثه پس از مصرف موادمخدر هنگامی که همسر و فرزند دوساله‌اش خوابیدند با چاقویی که از قبل تدارک دیده بود، همسرش را کشت و متواری شد.

وطن امروز، 6 مهر

مرد 36 ساله‌ای 2 زن پرستار را در تهران به قتل رساند. وی در اعترافاتش گفت به فریبا، یکی از دو زن مقتول، علاقه داشته و می‌خواسته با او ازدواج کند اما فریبا بارها به او پاسخ رد داده بود. روز حادثه در خانه‌ی خدیجه، پرستار دیگر مقتول، با دو زن درگیر شد و هر دو را به قتل رساند.

تهران امروز، 11 مهر

مردی همسر سابقش را به شکل فجیعی به قتل رساند. وی پس از دستگیری به قتل اعتراف کرد و گفت به این دلیل که همسر سابقش حاضر نبوده سرپرستی دختر خردسالشان را به او بدهد وی را به قتل رسانده است. دادگاه سرپرستی را به زن داده بود. مرد به گفته‌ی خودش هر وقت تمایل داشت، می‌توانست به دیدن فرزندش برود اما نمی‌توانست با این مساله کنار بیاید که سرپرست فرزندش نباشد. روز حادثه به بهانه‌ی دیدار فرزند به خانه‌ی همسر سابقش رفت و با چاقویی که همراه داشت او را مثله کرد. سر زن را از بدنش جدا کرد، کنار جنازه قرار داد و دختر خردسالش را همراه خود ‌برد. در تحقیقات پلیس روشن شد که این مرد سابقه‌ی کودک ربایی داشته و به همین دلیل دادگاه خانواده سرپرستی فرزند خردسالشان را به زن داده بود.

وطن امروز، 13 مهر قتل همسر با اسلحه شکاری

در مسجدسلیمان مردی پس از یک مشاجره، اسلحه‌ی شکاری را برداشت و از فاصله‌ی یک متری به همسر 57 ساله‌اش شلیک کرد. زن درجا کشته شد.

قتل‌ها را می‌توان لاپوشانی کرد، عوامل را نه

اما علت قتل‌های خانوادگی و به ویژه قتل زنان توسط وابستگان مرد چیست؟

معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی این جا به ناگزیر عواملی را برمی‌شمارد بدون این که به نقش دولت، قوانین نابرابر و فرهنگ خشونت‌زای حاکم اشاره‌ای کند. او می‌گوید: "ابعاد مختلف مسائل اجتماعی نظیر شرایط اقتصادی، وضعیت فرهنگی و منطقه‌ای نقش قابل ملاحظه‌ای در وقوع این قتل‌ها دارد ولی عامل اصلی و مهم در وقوع قتل توسط بستگان رفتارها و ارتباطات فردی است"(3).

دکتر باهر قدری مساله را بازتر می‌کند. او بیکاری، اعتیاد، بالارفتن خشونت و بدبینی و نمایش فیلم‌های خشونت‌بار را در ارتکاب قتل‌های خانوادگی موثر می‌داند و به مساله‌ی "غیرت و تعصب" نیز اشاره دارد که "از ديرباز در خانواده‌ها و مردم ايراني وجود داشته است به طوري كه آنان با شعار «غيرتي بودن» به خود اجازه مي‌دهند، دست به چنين خشونت‌هايي بزنند"(4).

در پس هر یک از این قتل‌ها می‌توان سایه‌ی معضلات اقتصادی، تبعیضات اجتماعی و قوانین نابرابر را دید که دست در دست فرهنگ خشونت‌زای حاکم، از میان زنان قربانی می‌گیرد. "غیرت و تعصب" چیزی نیست جز خشن‌ترین تجلی حس مالکیت مرد بر جسم و سرنوشت زن؛ حس مالکیتی که حتا پس از طلاق نیز فروکش نمی‌کند. لب‌بستن خانواده‌ها به بهانه‌ی "آبرو"داری، دست مردان را در قتل زنان خانواده بازمی گذارد و لاپوشانی دولت تنها چشم‌فروبستن بر عواقب اجتماعی فرهنگ خشونت‌زا و زن ستیز حاکم است.

منابع

1- خبرگزاری مهر، پنجم مهرماه 1389

2- ایسنا، چهارم مهر 1389

3- خبرگزاری مهر، پنجم مهرماه 1389

4- ایسنا، چهارم مهر 1389




Av Afsaneh Oskoueinejad - 7 oktober 2010 14:01

چهارشنبه, اکتبر ۶, ۲۰۱۰

تایید حکم اعدام حبیب‌الله گلپری پور

خبرگزاری هرانا: در روزهای گذشته حکم اعدام حبیب‌الله گلپری پور، جوان بیست و هفت ساله‌ی سنندجی از سوی دیوان عالی کشور تایید شد. گلپری پور در تاریخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد ماده‌ی ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم و در شهریورماه این حکم توسط دیوان عالی کشور تایید شد. او از یک سال قبل در بازداشت است و هم اکنون در زندان مهاباد به سر می‌برد. خانواده‌ی او به نجات فرزندشان امیدوار هستند و از انتشار اخبار نادرست درباره‌ی او گلایه می‌کنند. 
بهرامیان ضمن تائید حکم قطعی اعدام برای موکلش گفت: «اتهام حبیب‌الله گلپری پور عضویت در گروه پژاک بوده و دادگاه بر این اساس وی را محکوم به اعدام کرده است.»
او افزود «اتهام محاربه و عضویت در گروه پژاک با گفته‌های موکلم به هیچ وجه همخوانی ندارند.»
این وکیل هم‌چنین اضافه کرد که صدور چنین حکمی در حالی است که به گفته وی هیچ‌گونه سلاحی از موکلش کشف نشده است. ظاهراً حبیب‌الله گلپریپور در زمان دستگیری تنها چند کتاب در دست داشته است.
بهرامیان درباره‌ی اتهام محاربه گفت: «به اعتقاد من اساساً ماده ۱۸۳ و ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی با یکدیگر در تضاد هستند و بر اساس موازین فقهی اصولاً صدور حکم اعدام در چنین مواردی مبنای فقهی و قانونی ندارد.»
وی با تاکید بر اینکه تمام تلاشش را با استفاده از اختیارات قانونی دیگر مانند ماده‌ی ۱۸ در جهت لغو حکم اعدام برای موکلش حبیب‌الله گلپریپور به کار خواهد گرفت، از احتمال قریب‌الوقوع اجرای حکم اعدام موکلش خبر داد و افزود: «در تمام موارد احکام قطعی شده توسط دادگاه، احتمال اجرای حکم در هر زمان وجود دارد و در رابطه با موکلم حبیب‌الله گلپریپور هم باید بگویم که احتمال اعدام قریب‌الوقوع وی نیز با توجه به قطعی شدن حکم دادگاه وجود دارد.»
محمد مصطفایی وکیل و حقوقدان نیز در این زمینه گفت: «رویه و روال دستگاه قضایی و دستگاه‌های امنیتی در جمهوری اسلامی ایران از گذشته تا حال در خصوص زندانیان سیاسی و امنیتی چنین بوده است که اگر در یک مرحله‌ی زمانی ناتوان از مقابله با آزادی بیان و عقیده بوده‌اند، سلاح و ابزار اعدام را به بهانه‌ی محارب بودن متهمین پیش کشیده و در راستای اهداف حفظ قدرت از سرکوب به شیوه‌ی اعدام استفاده می‌کردند.»
وی افرادی چون حبیب‌الله گلپری پور را قربانی تفکر خشونت‌طلبانه‌ی دستگاه‌های امنیتی و قضایی دانست و گفت: «والا صدور چنین دادنامه و حکمی وجاهت قانونی ندارد و برخلاف عدالت و انصاف کیفری است.»
این وکیل توضیح می‌دهد: «اگر مبنای حقوقی چنین پرونده‌هایی را تبیین و تحلیل کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که افرادی همچون گلپریپور صرفا قربانی خشونت‌طلبی عده‌ای برای حفظ جایگاه قدرت خود شده‌اند. چرا که هرچند قانونگذار چهار مجازات را برای محاربه تعیین کرده و قاضی می‌تواند محکوم علیه را تبعید کند، ولی دستگاه‌های امنیتی و قضایی با استفاده از مجازات اعدام می‌خواهند پشتوانه‌ی قدرت خود را تقویت کنند.»
وی ادامه می‌دهد: «مهم‌تر اینکه در حدود شرایط بسیار خاص و دلایل بسیار قوی و مبرهنی می‌بایست ارائه شود تا جرم به اثبات برسد. این حکم و دیگر حکم‌های این چنینی به هیچ وجه استوار نیستند و پشتوانه‌ی محکمی ندارند و از نظر افکار عمومی مردود هستند. حتی دیده و شنیده‌ایم که محکومین چنین احکامی محبوبیت و مشهوریت بسیار بالایی در جامعه کسب می‌کنند که ناشی از این تحلیل حقوقی است.»
دکتر محمود امیری مقدم، سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران در مورد فعالیت‌هایی که این سازمان برای کمک به حبیب‌الله گلپریپور انجام داده، می‌گوید: «مخالفت با اعدام موضوع اصلی فعالیت سازمان حقوق بشر ایران است و ما عضو جنبش جهانی مخالفت با اعدام هستیم. در کشور ما هر روز بیش از یک اعدام صورت می‌گیرد.»
او با اشاره به اینکه بیش از هزار زندانی در نوبت اعدام قرار دارند و اعدام زندانیان در سال‌های اخیر شدت گرفته است، می‌گوید: «سازمان حقوق بشر ایران در حال سازماندهی یک راهپیمایی در مخالفت با اعدام است. ما امیدواریم بسیاری از ایرانیان ساکن نروژ و فعالان حقوق بشر نروژی ما را حمایت کنند. این سازمان قصد دارد تا روی زندانیان محکوم به اعدام تمرکز کند و با اطلاع‌رسانی در جهت نجات آنها از اعدام تلاش کند. یکی از افرادی که در مورد آنها اطلاع‌رسانی خواهیم کرد حبیب‌الله گلپریپور است که با اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است.»
حبیب‌الله و بسیاری از زندانیانی که در ایران با خطر اعدام روبه‌رو هستند از یک محاکمه‌ی عادلانه برخوردار نبوده‌اند و دادگاه احکام وحشیانه‌ای چون اعدام را برای آنها صادر می‌کند.
در سال گذشته اعدام احسان فتاحیان و سپس فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی و سه زندانی دیگر موجی از خشم ایرانیان را برانگیخت. بازاری‌های کرد دست به یک اعتراض سراسری زدند و بازارها و مغازه‌ها در شهرهای کردستان به تعطیلی کشیده شد. همزمان ایرانیان ساکن اروپا با تظاهرات در برابر سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی اعتراض خود را نشان دادند.
فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی موفق شدند تا رنج‌نامه‌های خود را به دست مطبوعات برسانند و در این نامه‌ها به شرح شکنجه‌های وحشیانه برای اعتراف‌گیری بپردازند.
به عقیده‌ی وکیل فرزاد کمانگر و شیرین علم هولی، هر دوی این زندانیان بی‌گناه بودند و به ناحق اعدام شدند.

Av Afsaneh Oskoueinejad - 7 oktober 2010 13:53

پنجشنبه, اکتبر ۷, ۲۰۱۰

 اسامی تعدادی از زنانی که در انتظار اجرای حکم اعدام
در بند زنان زندان اوین بسر می برند

خبرگزاری هرانا - در حال حاضر تعداد بیشماری در زندانهای مختلف در انتظار اجرای حکم اعدام بسر می برند. در اینجا اسامی تعدادی از زنان زندانی محکوم به اعدام در بند زنان زندان اوین که هر لحظه امکان اجرای حکم اعدام آنها می رود جهت ارسال به سازمانهای حقوق بشری بین المللی و اطلاع عموم انتشار می یابد که به قرار زیر می باشد:

1 ـ ثریا ذکریا نژاد ،خانه دار4 سال در زندان به اتهام داشتن مواد مخدر ، دربند3 زنان زندان اوین بسر می برد

2- اشرف امرایی ،38 ساله،خانه دار ، 2 سال در زندان ، به اتهام داشتن مواد مخدر،،همسرش پیش از این اعدام شده است ، دربند3 زنان زندان اوین بسر می برد


3- سهیلا پور حسینی 19 ساله، خانه دار ،1 سال در زندان به اتهام قتل ،بند3 زنان زندان اوین
 
4- اشرف کل حر 45 ساله،خانه دار به اتهام قتل و زنا ، حکم سنکسار9 سال در زندان، بند 2 بالا زندان اوین
 
5- شهلا جاهد ،8 سال در زندان، به اتهام قتل،در بند 1 بالا زندان اوین قاضی صادر کننده حکم جعفر زاده
 
6- کبری رحمان پور 29 ساله،خانه دار به اتهام قتل 9 سال در زندان بند 2 پایین زندان اوین قاضی صادر کننده حکم؛ عزیز محمدی
 
7- سوگند جهانی 28 ساله،خانه دار به اتهام قتل محکوم به اعدام ،2.5 سال در زندان ،بند 2 پایین زندان اوین قاضی صادر کننده حکم ؛ عزیز محمدی
 
8-ریحانه جباری 25 ساله،به اتهام قتل ، 3.5 در زندان ،بند 1 پایین زندان اوین قاضی صادر کننده حکم تردست
 
9- سادات صفوی 45 ساله،خانه دار ، به اتهام مواد 3 سال در زندان حبس بند 1 بالا زندان اوین
 
10 – سحر پری خانی 23 ساله،خانه دار، به اتهام قتل ،3 سال در زندان ، بند 2 بالا زندان اوین
 
11- فاطمه حداد 34 ساله،خانه دار به اتهام قتل ،1.5 سال در زندان ، ،بند 2 بالا زندان اوین

12- اکرم علی محمدی 29 ساله به اتهام قتل ،5 سال در زندان، بند 2 بالا زندان اوین

13 – فرشته بیگوند 45 ساله،خانه دار به اتهام مواد مخدر، 5 سال در زندان ،بند 1 بالا زندان اوین

14 لیلا خواجه وندی 32 ساله،خانه دار، به اتهام مواد مخدر، 2.5 سال در زندان ،بند 1 پایین زندان اوین

15- نقره خزایی 47 ساله،خانه دار به اتهام قتل و مواد مخدر ،4 سال در زندان ،بند 2 پایین زندان اوین

16- لیدا توکلی محلاتی،28 ساله ،متهم به قتل 5 سال در زندان،قاضی صادر کننده حکم کوه کمره ای ، بند 2 بالا زندان اوین

17- فاطمه مطیع،40 ساله ،متهم به قتل ،15 سال در زندان ،قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی

18- محبوبه شیخ لر 18 ساله ، متهم به قتل ، 1 سال در زندان ، قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی

19- مینا چراغی 25 ساله ،به اتهام داشتن مواد مخدر، 2 سال در زندان

20- شرافت بیگوند ،به اتهام حمل و نگهداری مواد مخدر ،5 سال در زندان

21- آزیتا ملاهاشمی، 6 سال در زندان، قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی

22- فرحناز نیک خواه به اتهام قتل، 7 سال در زندان، قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی بود

23- راضیه ژولیده 35 سال و مرضیه توکلی 20 سال که مادر و دختر هستند،به اتهام قتل

24- زرین تاج غریب، 4 سال در زندان ،قاضی صادر کننده حکم همت یار

25 – زهرا عادی گذری مقدم، به اتهام قتل 7 سال در زندان،قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی

26- معصومه آقایی، به اتهام قتل، 3 سال در زندان ،قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی

27- سعیده خدایی دل ،به اتهام معاونت در قتل ،8.5 سال در زندان ،قاضی صادر کننده حکم طباطبایی

28--سهیلا پور حسینی،به اتهام قتل ،10 ماه درز ندان

29- مرضیه رحمانی،به اتهام مباشرت در قتل 5 سال در زندان ،قاضی صادر کننده حکم عزیز محمدی – تردست

30- زهرا رحیمی ،به اتهام قتل 5 ماه در زندان

31- نسرین نجفی، به اتهام قتل ،1 سال در زندان

32- اعظم احمد وند 27 ساله ،6 سال در زندان ،شعبه 74 صادر کننده حکم عزیز محمدی

Av Afsaneh Oskoueinejad - 7 oktober 2010 13:53

یک کشیش ایرانی در معرض اعدام
دویچه وله: شعبه ۱۱ دادگستری گیلان، برای کشیش یوسف ندرخانی به اتهام ارتداد، مجازات مرگ تقاضا کرده است. همسر آقای ندرخانی نیز زندانی است و به حبس ابد محکوم شده است. خطر اعدام کشیش بهروز خانجانی در شیراز را هم تهدید می‌کند.
کشیش یوسف ندرخانی ساکن رشت بوده و از اکتبر سال ۲۰۰۹ تاکنون در زندان این شهر به سر می‌برد. وی به دلیل تبلیغ مسیحیت در کلیسای خانگی خود، پس از چند مرتبه احضار و تذکر دستگیر شده است. آقای ندرخانی که شغل آزاد داشته، ۳۵ ساله و پدر دو فرزند است.
کشیش رضا دهقانی، عضو شورای رهبری کلیسای ایران با اعلام این جزییات به دویچه‌وله از صدور حکم مرگ برای یوسف ندرخانی به اتهام ارتداد خبر می‌دهد: « ایشان سه مرتبه دادگاه رفته که آخرین آن، سه هفته قبل بوده است. به وکیل ایشان تلفنی و شفاهی خبر داده‌اند که حکم مرگ صادر شده اما این را ابلاغ کتبی و رسمی نکرده‌اند. معمول است که چنین کنند تا افکار عمومی و واکنش مردم را بسنجند.»
خانم فاطمه پسندیده، همسر یوسف ندرخانی نیز از خرداد ماه سال ۸۹ در زندان به‌سر می‌برد. کشیش دهقانی می‌گوید که دو فرزند خردسال این زوج زیر شش سال سن دارند و نزد عمه خود نگاهداری می‌شوند: «خانم پسندیده به حبس ابد محکوم شده زیرا در شریعت اسلام، حکم مرد مرتد اعدام و حکم زن مرتد، حبس ابد است.»
کشیش دهقانی یادآوری می‌کند که فشار بر "نوایمانان مسیحی" در ایران پس از انتخابات تشدید شده و تنها از ماه ژانویه گذشته تا کنون سی نفر دستگیر شده‌اند: « بازداشت‌ها در تهران، شیراز، اصفهان و شمال کشور بوده‌اند. بیشتر این افراد را با قرار وثیقه آزاد کرده‌اند و آنها منتظر تشکیل دادگاه‌های خود هستند. وثیقه‌های آنان سنگین است و به نظر می‌رسد به این ترتیب خواسته باشند پرونده آنها را تک‌تک و نه به صورت جمعی بررسی کنند.»
آقای دهقانی از وضعیت خطرناک کشیش بهروز خانجانی در زندان شیراز می‌گوید و اضافه می‌کند که وی محکوم به مرگ به اتهام ارتداد شده است: «همسر ایشان هم دستگیر شده و الان با قرار وثیقه آزاد است.»
اعضای "شورای رهبری کلیسای ایران" که مقیم اروپا و آمریکا هستند، کوشیده‌اند توجه افکار عمومی و سازمان‌های حقوق بشر کشورهای محل سکونت خود را برای حفظ جان "نوایمانان مسیحی" جلب کنند. کشیش رضا دهقانی به‌طور نمونه از تظاهراتی اعتراضی در اتاوا در برابر سفارت ایران و ارسال نامه‌هایی به وزارت خارجه و سازمان حقوق بشر کانادا یاد می‌کند.
نخستین حکم "ارتداد" برای نودینان مسیحی در ایران پس از انقلاب در سال ۱۹۹۰ صادر گردید. کشیش حسین سودمند، در این سال و در شهر مشهد به جرم "ارتداد" به دار آویخته شد.

Av Afsaneh Oskoueinejad - 7 oktober 2010 13:50

http://ehterameazadi.blogspot.com/2010/10/13.html#more


  فرزانه روستایی

 سهیلا قدیری به دار آویخته شد،
 او تجسم بی پناهترین شهروند ایرانی بود
             سهيلا قديري    
سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، روز 13 مهر اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برساند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگذار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.
 
سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت.
وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.
اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.
اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد.
به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.
Av Afsaneh Oskoueinejad - 3 oktober 2010 11:42

Systematic violations of the right to life

Executions, arbitrary killings, deaths in custody, and death sentences


Execution

 

Iran hangs minor offender in secret

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-29-40/4151-1.html

On July 10, Iran secretly executed a young man who had committed a crime at the age of 15. The execution of this young man, Mohammad, was not announced from before by the judiciary.

Mohammad was swiftly executed without the knowledge of his family in the Morordasht Prison in Shiraz.

This sentence was issued by the Fars Penal Court and upheld by the 33rd branch of the Supreme Court. (Human Rights Activists in Iran – Sep. 25, 2010) 

 

Iran hangs two men in Orumieh prison

http://www.hra-news.org/1389-01-28-00-30-11/4277-1.html

Two prisoners in the Central Orumieh Prison were executed in the past three days on charges of carrying and possessing narcotics.

According to reports, Yahya Zare from Orumieh was executed on Tuesday morning in this prison on charges of carrying and possessing narcotics.

Another prisoner identified as Saber Amir Hosseini from Sanandaj was also hanged in this prison on those charges today.

State-run media did not report their executions. Judicial officials secretly execute hundreds of prisoners every year without officially announcing their executions. (Human Rights Activists in Iran – Sep. 30, 2010) 

 

Arbitrary killing

 

Iran murders second Kahrizak doctor who had evidence of systematic prison rape and sexual abuse

According to reports, Dr. Abdolreza Soudbakhsh, an assistant professor at Tehran University who was shot and killed last week was linked to the Kahrizak Detention Center its prisoners who were suffering from infections in the urinary tract and damaged reproductive systems (as a result of rape and sexual abuse in Kahrizak) and had orders from security forces to officially announce that all prisoners who came to him for treatment had meningitis.

This university professor was suspiciously shot and killed one day before going abroad.

Therefore, Soudbakhsh is the second doctor who was killed in the past year over this issue. 

Ramin Pourandarjani, another doctor who was serving in the State Security Forces in the

Kahrizak Detention Center suspiciously passed away on November 16, 2009. Officials announced his death as suicide…

According to this report Soudbakhsh was informed about the medical cases of all those killed in the Kahrizak Detention Center. In addition to this, he was specialist and checked and treated all Kahrizak prisoners and had special information in this regard.

This report also said that Soudbakhsh recently felt that his life was in danger because of increased pressure by security forces.

He had a ticket to leave Iran on September 22 and was shot dead outside of his clinic in Keshavarz Blvd in Tehran less than a day before he was to go abroad. (Jaras Website – Sep. 27, 23010)


Security forces kill mother and blind 19 year old girl in forced eviction in Mazandaran

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-27-51/4276-1.html

In an attack to homes near a property in Fereidoon Kenar in the province of Mazandaran, the mother of two mentally disabled children was killed while a 19-year old girl was blinded in one eye.

According to reports, after a woman who recently came from abroad filed a complaint demanding a property she owned which is the home of 3 families, judicial orders were issued for the evacuation and demolition of these homes built in this property. This woman who has lived in the US for the last 30 years is the owner of seven homes in which 7 to 8 families lived in while paying their dues and taxes…

Last Wednesday, security forces came to this property with a warrant for the evacuation and demolition of the homes and clashed with the residents. These clashes reached their climax when people in the vicinity also interfered. In the middle of the clashes a woman of about 60 years who was the mother of a mentally disabled girl and boy was killed after being struck on the head with a baton.

When the clashes increased, security forces used tear gas, plastic bullets and batons to disperse the crowds which led to injuries on both sides of the clashes. According to eyewitnesses, a 19-year-old girl was shot in the eye with a plastic bullet and was blinded. (Human Rights Activists in Iran – Sep. 30, 2010)

 

Death sentence

 

Names of death row minor offenders

A group of minor offenders are in Gohardasht (Rajayi Shahr) Prison in Karaj. Death sentences have been issued for many of them and they are considered to be on death row. The identification documents of some of these young prisoners have also been invalidated and they do not have a true and legal identity.

Some of these young men are:

1- Saied Mohsen Miri (his death sentence has been issued and his identity has been invalidated)

2- Reza Padashi (on death row)

3- Hamed Pour Heidar (on death row and transferred to cellblock 2)

4- Hossein Ranjbarzadeh (on death row)

5- Kazem Khosravi (on death row)

6- Ehsan Ejdehaki (on death row)

7- Alireza Johari (on death row)

8- Daniel Hassanpour (on death row)

9- Safar Angouti (on death row)

10- Mohammad Aqili (on death row)

11- Saber Sharbati (on death row)

12- Mohsen Taher Nejad (on death row)

All these prisoners were under 18 when committing a crime and some of them have been jailed for up to 3 years. (Center in Defense of the Families of Those Slain and Arrested – Oct. 9, 2010)

Prison

Prison Condition

 

Prison officials make millions from narcotics trade in prison

Political prisoner Arjang Davoudi who is detained in Rajayi Shahr (Gohardasht) Prison in Karaj wrote a report on the narcotics gangs in prison and their links to prison officials.

(This letter reads in part):

It has been some time now that the number of prisoners in Rajayi Shahr Prison has passed the line of 5,000 and at least 4,500 of these prisoner use narcotics. If we say that from this number 1,500 are recreational drug users and we will not include them in our calculations, this means that there are at least one thousand professional drug users in this prison.

If we consider that three people only use one gram of narcotics a day this means that at least one thousand grams are used daily in this prison and because crack (kind of chemical narcotic) is used the most because it is cheap, we will use crack in our calculations.

One gram of crack is at most 8,000 tomans outside of prison.

One gram of crack is at least 60,000 tomans inside of prison.

If we say that drug dealers in prison get 12,000 tomans for every gram, every gram of crack will cost at least a total of 20 thousand tomans for those who import the drugs into prison. Therefore the leftovers of this amount will be 40,000 tomans for every gram and because the daily use of crack in prison is 1000 grams, the daily proceeds of narcotics amounts to 40 million tomans (about $40,000). This means that entering only one kilogram of crack in prison amounts to a 1.2 billion toman (about 1.2 million dollar) trade in one month.

The violent and somewhat accurate inspections and body searches of prisoner’s families on visiting days and also the inspections of prisoners who have been sent to court which is carried out in several stages are all to prevent the import of narcotics to prison outside of the narcotics network to keep this million dollar trade under the control and in the grasp (of prison officials)…

The notorious head of Rajayi Shahr Prison, Ali Haji Kazem, is getting the most profits from all of this and after Karaj turns into a province which will see him become the General Manager of the Alborz Province Prisons, he will make even more money because he will get the profits from all other prisons in the province.

Unfortunately, we see that regime elements pocket millions of dollars while many people are desperate for a piece of bread.

Long live freedom, death to the ruling tyranny, Arjang Davoudi (Human Rights Activists in Iran – Sep. 26, 2010)

 

Av Afsaneh Oskoueinejad - 3 oktober 2010 11:39

زندان

 

شرايط زندان

 

تجارت ميلياردي مواد مخدر در زندان رجايي شهر

ارژنگ داوودي زنداني سياسي محبوس در زندان رجايي شهر کرج گزارشي از مافياي مواد مخدر در زندان و ارتباطات آنان با مسئولين زندان تهيه نموده است...

مدت هاست که تعداد زندانيان زندان رجايي شهر از مرز 5 هزار نفر گذشته که حداقل 4500 نفر از آنان مصرف کننده مواد مخدر هستند . اگر از اين مقدار 1500 نفر را مصرف کننده تضميني بدانيم و در محاسبات خود دخالت ندهيم در اين صورت حداقل شد هزار نفر مصرف کننده حرفه اي مواد مخدر در اين زندان وجود دارد .

اگر براي هر سه نفر فقط يک گرم مواد در روز در نظر بگيريم مصرف روزانه مواد در اينجا حداقل هزار گرم روزانه مي شود و چون به علت ارزان بودن کراک مصرف عمده دارد اين ماده مخدر را مورد محاسبه قرار مي دهيم .

قيمت يک گرم کراک در بيرون از زندان حداکثر 8 هزار تومان است .

قيمت يک گرم کراک در داخل زندان حداقل 60 هزار تومان است .

اگر آنچه که بابت توزيع مواد مخدر در زندان نصيب خرده فروشان مي شود را 12 هزار تومان براي هر گرم در نظر بگيريم جمعاً هر گرم کراک براي وارد کنندگان مواد حداکثر 20 هزار تومان هزينه دارد . پس ما به التفاوت آن مي شود هر گرم 40 هزار تومان و چون مصرف روزانه هزار گرم مي باشد بنابراين فروش روزانه « حداقل 40 ميليون تومان عايدات دارد !؟ و اين يعني وارد شدن تنها يک کيلو کراک به داخل زندان يک تجارت يک ميليارد و دويست ميليون توماني در ماه است !؟

بازرسي هاي خشن و نسبتاً دقيقي که از خانواده زندانيان در روزهاي ملاقات به عمل مي آيد و نيز بازرسي هاي چندين مرحله اي که از زندانيان اعزامي به دادگاه و ... به عمل مي آيد همه و همه صرفاً براي جلوگيري از ورود مواد مخدر به داخل زندان ، خارج از شبکه مافيايي حاکم بر زندان و يکدست ماندن اين تجارت ميلياردي در دست آنان است...

در اين ميان وضع مدير بدنام زندان رجايي شهر بنام علي حاجي کاظم به عنوان سرگردنه دار بزرگ از همه بهتر است و با استان شدن کرج که قرار است اين فرد بيمار و طماع که داماد رئيس قبلي همين زندان رجايي شهر مي باشد به عنوان مدير کل زندان هاي استان البرز معرفي   

شود ، وضعش از اين که هست بهتر هم مي شود زيرا از ساير زندان هاي استان نيز باج خواهي خواهد کرد.

آري با کمال تأسف مي بينيم که عمال رژيم ميلياردها تومان به جيب نامبارکشان مي زنند و بسياري محتاج نان شب هستند !؟

زنده باد ازادي، مرده باد استبدادحاکم, ارژنگ داودي (هرانا – 4/7/89)


وضعيت حاد جسمي غلامحسين عرشي در بند 350

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-27-21/4251-1.html

غلامحسين عرشي زنداني سياسي محبوس در بند 350 زندان اوين به دليل خونريزي کليه در وضعيت حاد جسمي به سر مي برد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، وي از ناراحتي حاد کليوي رنج مي برد در طي روزهاي گذشته بيماري او شدت يافته است و کليه وي دچار خونريزي شديد  شده است.بهداري زندان از درمان جدي اوخودداري مي کند و در شرايط حاد جسمي بسر مي برد.

غلام حسين عرشي، ۱۷اسفند سال گذشته در خانه اش توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و به زندان اوين منتقل شد .او پس از چند ماه تحمل حبس در انفرادي هاي  ۲۰۹ به بند ۳۵۰ زندان اوين منتقل شد و در دادگاهي نمايشي به رياست قاضي صلواتي به چهار سال حبس تعزيري محكوم كه اين حكم در دادگاه تجديد نظر به يكسال  حبس تقليل يافت.

گفتني است، نامبرده درحين بازجويي تحت شکنجه هاي جسمي و روحي بوده  و تهديد به تجاوز جنسي  از سوي بازجويان وزارت اطلاعات قرار گرفته است...

لازم به ذکر است، با گذشت بيش از 7 ماه  آقاي عرشي  تا به حال به مرخصي نرفته و حق برخورداري از  آزادي مشروط نيز از ايشان سلب شده است. (هرانا – 7/7/89)

 

Av Afsaneh Oskoueinejad - 3 oktober 2010 11:34

نقض سيستماتيك بر امر حق زيستن 

اعدام و محكوم به اعدام


اعدام 

 

يک نوجوان بزهکار مخفيانه اعدام شد

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-29-40/4151-1.html

 روز نوزدهم تير ماه بدون اينکه مراجع قضايي در شيراز خبر اعدام پسري را که در سن 15 سالگي مرتکب جرم شده بود را از پيش اعلام نمايند به صورت پنهان وي را که نامش محمد بود را برخلاف ماده 37 کنوانسيون حقوق کودک که به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده و شوراي نگهبان نيز تاييد کرده است، به دار آويختند...

محمد در 19 تير ماه به سرعت و بدون اطلاع به خانواده اش،  در زندان مرودشت شيراز به دار آويخته مي شود.

اين احکام توسط دادگاه کيفري استان فارس صادر و به تاييد شعبه 33 ديوانعالي کشور رسيد. (هرانا – 3/7/89)

 

دو مرد در زندان مرکزي اروميه اعدام شدند 

http://www.hra-news.org/1389-01-28-00-30-11/4277-1.html

دو زنداني مرد محبوس در زندان مرکزي اروميه که به اتهام حمل و نگهداري مواد مخدر بازداشت شده بودند در طي سه روز گذشته در اين زندان اعدام شدند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، آقاي يحي زارع، اهل اروميه به اتهام حمل و نگهداري مواد مخدر بامداد روز سه شنبه در زندان مرکزي اروميه اعدام شد.

هم چنين يک زنداني ديگر به نام صابر امير حسيني ، اهل سنندج به اتهام حمل و نگهداري مواد مخدر بامداد امروز در اين زندان اعدام شد.

اعدام اين زندانيان از سوي مطبوعات داخلي پوشش داده نشده است، مقامات قضايي سالانه صدها زنداني را بدون اعلام رسمي در رسانه ها و به صورت مخفيانه اعدام مي کند. (هرانا – 8/7/89)


قتل خودسرانه 

 

دکتر سودبخش دومين قرباني جامعه پزشکي کشور در فاجعه کهريزک 

بنا به گزارش منابع خبري جرس، دکتر عبدالرضا سودبخش، دانشيار دانشگاه تهران که طي هفته گذشته مورد سوء قصد مسلحانه قرار گرفته و جان باخته است، از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشتگاه کهريزک و زندانياني بوده است که از بيماريهاي عفوني در مجاري اداري و تناسلي آسيب ديده بودند و مقامات امنيتي به وي دستور داده بودند که بيماري 

کليه زندانياني که به وي مراجعه کرده بودند را، رسما مننژيت اعلام کند.

اين استاد دانشگاه، يک روز قبل از سفر از ايران و عزيمت به خارج، بطرز مشکوکي مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت.

بدين ترتيب عبدالرضا سودبخش دومين پزشکي است که طي يک سال اخير، در اين رابطه کشته شده است.

رامين پوراندرجاني، پزشک وظيفه بازداشتگاه کهريزک نيز، ٢۵ آبان ۸۸ بطرز مشکوکي درگذشت؛ که مقامات آنرا "خودکشي اعلام کردند...

اين گزارش خاطرنشان مي کند که "سود بخش از پرونده پزشکي کليه شهداي بازداشتگاه کهريزک مطلع بوده است، بعلاوه وي پزشک متخصصي بوده است که تمامي زندانيان کهريزک و اوين را معاينه کرده بود و داراي اطلاعات خاصي در اين زمينه بوده است."

گزارش مذکور همچنين آورده است :سودبخش  اخيرا  از  فشارهاي فزاينده نيروهاي امنيتي احساس مي کرد  جانش درخطر است.

وي بليط عزيمت به خارج را براي روز سي و يکم شهريور در دست داشت که کمتر از يک روز قبل از خروج از کشور، در مقابل مطبش در بلوار کشاورز تهران، با گلوله ترور و در دم کشته شد. (جرس – 5/7/89)


مرگ يک مادر در حمله وحشيانه ماموران نيروي انتظامي در مازندران 

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-27-51/4276-1.html

ماموران پليس در حمله به خانه هاي ساخته شده در يک زمين واقع در فريدون کنار، مادر دو معلول را به قتل رساندند و دختر ۱۹ ساله اي را از يک چشم کور کردند.

به گزارش خبرنگارتحول سبز، در پي شکايت زني که به تازگي ازخارج آمده و مدعي ملک خود که زميني به وسعت هشتصد مترمربع و محل زندگي ۳ خانوار است شده، با حکم قضايي دستور تخليه وتخريب منازلي که در اين قطعه زمين ساخته شده بود داده شد. اين زن به همراه خواهر خود صاحب هفت خانه است که در طي اقامت ۳۰ ساله خود در آمريکا ۷ تا ۸ خانوار با پرداخت ساليانه عوارض و ماليات در آنها زندگي مي کرده اند...

اما روز چهارشنبه هفته گذشته، ماموران نيروي انتظامي با حکم تخليه و تخريب با ساکنين منازل درگير شده و اين درگيري با مداخله مردم به اوج رسيد. در اين ميان، زني حدودأ ۶۰ ساله مادر ۲ معلول جسمي ذهني دختر و پسر ساکن يکي از اين منازل با ضربه باتوم ماموران در دم جان داد.

با افزايش درگيري، ماموران براي پراکنده کردن جمعيت از گاز اشک آور اسلحه هاي گلوله مشقي و باتوم استفاده کردند که اين موضوع باعث سبب

کليه زندانياني که به وي مراجعه کرده بودند را، رسما مننژيت اعلام کند.

اين استاد دانشگاه، يک روز قبل از سفر از ايران و عزيمت به خارج، بطرز مشکوکي مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت.

بدين ترتيب عبدالرضا سودبخش دومين پزشکي است که طي يک سال اخير، در اين رابطه کشته شده است.

رامين پوراندرجاني، پزشک وظيفه بازداشتگاه کهريزک نيز، ٢۵ آبان ۸۸ بطرز مشکوکي درگذشت؛ که مقامات آنرا "خودکشي اعلام کردند...

اين گزارش خاطرنشان مي کند که "سود بخش از پرونده پزشکي کليه شهداي بازداشتگاه کهريزک مطلع بوده است، بعلاوه وي پزشک متخصصي بوده است که تمامي زندانيان کهريزک و اوين را معاينه کرده بود و داراي اطلاعات خاصي در اين زمينه بوده است."

گزارش مذکور همچنين آورده است :سودبخش  اخيرا  از  فشارهاي فزاينده نيروهاي امنيتي احساس مي کرد  جانش درخطر است.

وي بليط عزيمت به خارج را براي روز سي و يکم شهريور در دست داشت که کمتر از يک روز قبل از خروج از کشور، در مقابل مطبش در بلوار کشاورز تهران، با گلوله ترور و در دم کشته شد. (جرس – 5/7/89)


مرگ يک مادر در حمله وحشيانه ماموران نيروي انتظامي در مازندران 

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-27-51/4276-1.html

ماموران پليس در حمله به خانه هاي ساخته شده در يک زمين واقع در فريدون کنار، مادر دو معلول را به قتل رساندند و دختر ۱۹ ساله اي را از يک چشم کور کردند.

به گزارش خبرنگارتحول سبز، در پي شکايت زني که به تازگي ازخارج آمده و مدعي ملک خود که زميني به وسعت هشتصد مترمربع و محل زندگي ۳ خانوار است شده، با حکم قضايي دستور تخليه وتخريب منازلي که در اين قطعه زمين ساخته شده بود داده شد. اين زن به همراه خواهر خود صاحب هفت خانه است که در طي اقامت ۳۰ ساله خود در آمريکا ۷ تا ۸ خانوار با پرداخت ساليانه عوارض و ماليات در آنها زندگي مي کرده اند...

اما روز چهارشنبه هفته گذشته، ماموران نيروي انتظامي با حکم تخليه و تخريب با ساکنين منازل درگير شده و اين درگيري با مداخله مردم به اوج رسيد. در اين ميان، زني حدودأ ۶۰ ساله مادر ۲ معلول جسمي ذهني دختر و پسر ساکن يکي از اين منازل با ضربه باتوم ماموران در دم جان داد.

با افزايش درگيري، ماموران براي پراکنده کردن جمعيت از گاز اشک آور اسلحه هاي گلوله مشقي و باتوم استفاده کردند که اين موضوع باعث سبب

مجروح شدن دو طرف درگيري شد. بنا بر اعلام شاهدان عيني، اصابت گلوله مشقي با چشم دختري ۱۹ ساله باعث نابينايي و تخليه کره يک چشم اين دختر شده است. (هرانا – 8/7/89)

 


حكم اعدام 

 

گزارشي از وضعيت جوانان 18 سال محكوم به اعدام 

جمعى از نوجوانان زير ۱۸سال محکوم به اعدام در زندان گوهردشت کرج بهسر مىبرند. بسيارى از آنها حکم شان صادر شده و زير حکم بحساب مىآيند. بعضى از اين زندانيان شناسنامهشان باطل شده و هويت حقيقى و حقوقى ندارند.

اسامى اين نوجوانان گمنام به شرح زير است:

 ۱ـسيد محسن ميرى (حکم اعدام وى صادر شده و شناسنامهاش را باطل کردهاند) ۲ـ رضا پاداشى (زير حکم است) ۳ـ حامد پورحيدر (زيرحکم است و به بند ۲ منتقل شده است) ۴ـ حسين رنجبر زاده (زيرحکم است) ۵ـ کاظم خسروى (زير حکم است) ۶ـ احسان اژدهاکى (زيرحکم است) ۷ـ عليرضا جوهرى (زيرحکم است) ۸ـ دانيال حسنپور (زير حکم است) ۹ـ صفر انگوکى (زير حکم است) ۱۰ـ محمد عقيلى (زير حکم است) ۱۱ـ صابر شربتى (زير حکم است) ۱۲ـ محسن طاهر نژاد (زير حکم است)

کليه زندانيان فوق هنگام ارتکاب جرم زير ۱۸سال داشتهاند. و بعضأ تا ۳سال حبس کشيدهاند. (کانون حمايت از خانوادههاى جانباختگان و بازداشتى ها - 9/7/89)

حكم سنگسار 

 

براي سكينه آشتياني حكم سنگسار صادر شده است  

به گزارش خبرنگار حقوقى خبرگزارى دانشجويان ايران (ايسنا)، در نخستين نشست خبرى سخنگوى قوهقضائيه در زمان رياست آيت‌الله آملى لاريجانى که پس از ۴۱۱روز، عصر امروز با حضور خبرنگاران برگزار شد، حجت‌الاسلام و المسلمين محسنى اژه‌اى رودرروى خبرنگاران قضايى قرار گرفت و به سوالات آنان پاسخ داد.

نخستين سؤال اين نشست خبرى در خصوص پرونده سکينه محمدى آشتيانى بود که از سخنگوى دستگاه قضايى توضيحات بيشتر در خصوص اينکه اين پرونده در چه مرحله‌اى قرار دارد، خواسته شد و خبرنگار مربوطه مطرح کرد که رئيس‌جمهور در رابطه با اين پرونده اظهار کرده که اصلاً بحث سنگسار مطرح نبوده است؟

محسنى اژه‌اى در پاسخ به اين سؤال با تأکيد بر اينکه قاضى در صدور حکم مستقل است، اظهار کرد: ما به هيچ وجه نسبت به قوانين اسلامى و ارزشهاى الهى که با جوسازى و فشارکسانى که امروز ناقضين

حقوقبشر در رتبه اول هستند و مى‌خواهند که ما قانون را اجرا نکنيم، کوتاه نمى‌آييم...

وى تصريح کرد: در مورد خانم سکينه محمدى آشتيانى چنين حکمى صادر شده (سنگسار)؛ اما بايد مراحل خود را طى کند. اتهام مقدم بر حد اين خانم، اتهام قصاص او است زيرا قصاص حق‌الناس است. اين پرونده بايد مراحل خود را طى کند و باز هم تأکيد مى‌کنم که مقدم بر حد، قصاص است. (خبرگزارى ايسنا (رژيم) - 5/7/89)

 

اعمال ضد بشري و مجازاتهاي بيرحمانه 

قطع عضو, شلاق, شكنجه, تحقير و توهين


سرنوشت نوجوان بلوچ در هاله اي از ابهام / گروگانگيري يکساله دستگاه اطلاعاتي در بلوچستان

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-25-54/4150-1.html

با گذشت يک سال از بازداشت موقت محمد صابر ملک رئيسي بيش از 4 ماه است که از سرنوشت وي خبر در دست نيست.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، محمد صابر ملك ريسي فرزند مولوي داد رحمان سربازي، 15 ساله و اهل شهرستان سرباز، به اتهام ارتباط و همکاري برادر نامبرده با اپوزيسيون مسلح بلوچ بيش از 4 ماه است که با خانواده خود تماس و يا ملاقاتي نداشته است.

محمد صابر ملک رئيسي به همراه دو برادرش پنج شنبه مورخ دوم مهر 88 در چابهار بازداشت شد و پس از يورش ماموران اطلاعاتي و امنيتي به منزل پدري ايشان ضمن تفتيش منزل خانواده وي را تهديد کردند که در صورت عدم تحويل برادر سوم وي هر سه فرزندتان را اعدام خواهيم کرد.

پس از گذشت 4 ماه از بازداشت ايشان دو برادر بزرگتر وي آزاد شدند اما محمد صابر ۱۵ ساله را در زندان گروگان نگه داشته  و طي تماس تلفني اجباري از وي مي خواهند که به خانواده اش بگويد بزودي اعدام خواهد شد.

خانواده در طي چهار ماه گذشته بارها به اداره اطلاعات، زندان و دادگاه انقلاب مراجعه نموده که هر بار از ملاقات آنها جلوگيري شده است و اين موضوع به شدت نگراني هاي را در خصوص زنده بودن وي بهمراه داشته است.

گفتني است نامبرده براي اعتراف تلويزيوني جهت معرفي خود و برادرش به عنوان يکي از اعضاي جندالله تحت فشار و شکنجه هاي جسمي قرار داشته است. (هرانا – 3/7/89)


ضرب و شتم دانشجويان دانشگاه آزاد رشت توسط انتظامات و ماموران حراست

 

کليه زندانياني که به وي مراجعه کرده بودند را، رسما مننژيت اعلام کند.

اين استاد دانشگاه، يک روز قبل از سفر از ايران و عزيمت به خارج، بطرز مشکوکي مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان باخت.

بدين ترتيب عبدالرضا سودبخش دومين پزشکي است که طي يک سال اخير، در اين رابطه کشته شده است.

رامين پوراندرجاني، پزشک وظيفه بازداشتگاه کهريزک نيز، ٢۵ آبان ۸۸ بطرز مشکوکي درگذشت؛ که مقامات آنرا "خودکشي اعلام کردند...

اين گزارش خاطرنشان مي کند که "سود بخش از پرونده پزشکي کليه شهداي بازداشتگاه کهريزک مطلع بوده است، بعلاوه وي پزشک متخصصي بوده است که تمامي زندانيان کهريزک و اوين را معاينه کرده بود و داراي اطلاعات خاصي در اين زمينه بوده است."

گزارش مذکور همچنين آورده است :سودبخش  اخيرا  از  فشارهاي فزاينده نيروهاي امنيتي احساس مي کرد  جانش درخطر است.

وي بليط عزيمت به خارج را براي روز سي و يکم شهريور در دست داشت که کمتر از يک روز قبل از خروج از کشور، در مقابل مطبش در بلوار کشاورز تهران، با گلوله ترور و در دم کشته شد. (جرس – 5/7/89)

 

مرگ يک مادر در حمله وحشيانه ماموران نيروي انتظامي در مازندران

http://www.hra-news.org/1389-01-27-05-27-51/4276-1.html

ماموران پليس در حمله به خانه هاي ساخته شده در يک زمين واقع در فريدون کنار، مادر دو معلول را به قتل رساندند و دختر ۱۹ ساله اي را از يک چشم کور کردند.

Akhbar e farsi

Skapa flashcards