Inlägg publicerade under kategorin Allmänt

Av Afsaneh Oskoueinejad - 20 november 2010 14:05

آرزوی مادرم ایران ،کاشک دخترانم را....



درفرازونشیبهای سفر،درگذرگاههای پرپیچ وخم تاریخ به سرزمین شبها رسیدم.آنجا که زوزه باد ،آدمی را ،به یاد رنجها ودردها میاندازد.

ناله ای غم انگیزمرابه خود ،جلب کرد،جلوتررفتم.

خش خش گامهایم را،برتن افسرده تکیده اش شنیدم.آه وناله پیرزن بی جان وناتوانی بودکه به آسمان میرفت..کسی رانمیدیدم ولی حس کردم که هست.

فریاد کشیدم کیستی؟کجایی؟

جوابی نشنیدم جزطوفانی که تمامی خشم رادربرداشت وناله ای که همه دردرا.

دوباره پرسیدم کجایی؟نزدیکتر که رفتم آرامشی گرفت وجواب داد.همین جایم.

دستهایم رادرازکردم تالمسش کنم.دستنش را جلوآورد که بمانند دست پیرزنی بود.

_ مادرهستی؟

جواب داد :بودم

فرزندانم را جلاد به گناه ناکرده دارشان زد ومن با هرکدامشان شکنجه شدم ومردم .

مادربیچاره آهی کشید .آنها که زنده ماندند،کوچ کردندوچشمان من هنوز به د نبالشان وتنم درانتطار به آغوش کشیدنشان.

_ازکجا میآیی؟

ازسرزمین ناامیدیها.آنجا که آزادی را درقبرها می یابی وشیطان را برجایگاه پیامبران .آنجا که مجا لی برای سپیده دم نیست ،تنهای زخمی را درمانی وغصه ها را پایانی نیست  .

درآنجا ظالمان نام خدا رامیبرند وجلادان فرزندان  خدارا به آتش میکشند.آنجا که زنان را درملا ئ مردم سنگسارمیکنند ودرپیش طفلانشان شکنجه.


آزآنجا میآیم که گلوله  های سربی داغ برتن دختران شکنجه  شده ام شیرینی نقل های جشن  عروسی شیاطین را دارد.

آنجا که حیثیت وشخصیت زنانم به بها نه های واهی درکوچه وبازارها تاسرحد جنون وخشنونت به گنداب ازتجاع آلوده است.

آنجا که دختران معصوم وپاک مرا دست بسته به عروسی شغالان ناپا ک میبرند تاحکم تجاوزشان را "شرعی وقانونی" جلوه دهند.

درآن ظلمات شب آسمان می شنید که  مادرچه میگوید.آهی کشید .ابرها  از گوشه  وکنارپیدیدارمیشدند وجلوی ستارگان رامیگرفتند.دیگرازستاره ها  خبری نبودوآسمان پرابرباریدن گرفت .

برگهای درختان ازباران شسته میشدند وقطرات اشک ازچهره چروکیده مادرجاری.بغضش راقورت داد وگفت  میدانی؟روزگاری مادران ،طفلانشان راازگرمی آغوششان به لطافت گهواره های خانه های من میسپردندتا خواب های شیرین کودکانه ببینندولی امروزآن دستها جسدهای عزیران پاک ومعصومشان را درگورهای سرد وتاریک میگذارند.من ازآن سرزمینم که دختران نوجوانم سرمایه پدرومادرشان شده اند تالقمه نانی بدست آورند.

جلوتررفتم که صدایش راتا اعماق قلبم فررفته بود بهتر بشنوم.ازاوپرسیدم که چه میخواهی برایت بکنم؟

به  زجه هایم گوش کن !بعد توبگو توکه  مثل من یک زن هستی ودردم را میفهمی چه میخواستی برایت بکنند اگر توجای من بودی؟


جای زنان ودختران نوجوان وگاه خردسال من که قربانی این ظالمان وگرفتار اعتیاد و فسادوفحشا وگدایی شد ه اند.جای دختران معصومی که شبها خواب فرشته های آبی می بینند تا لقمه نان فردایشان دهد بلکه یک روزجسم نحیفشان رابه فروش نگذارند.

اگرتوبودی چه میخواستی؟

گاه آرزومیکنم که کاش دخترانم رادربدوتولد زنده بگورمیکردم تا هرلحظه زندگیشان را به گور...

بعدازلحظه ای سکوت ،مادرم ؛ ایران، دستها یش را بسویم درازونگاه منتظرش را به آسمان کرد ..




افسانه اسکویی نژاد

2010-08-20




Ovido - Quiz & Flashcards